عـلـیـرضـاعـلـیـرضـا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
بـاهـم بودنمونبـاهـم بودنمون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
مــامــانــیمــامــانــی، تا این لحظه: 29 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره
بــابــایــیبــابــایــی، تا این لحظه: 32 سال و 25 روز سن داره

جیگیـلی مـامـان بـابـا

15 هفتگی تو

عزیزکم سلام عشقه مامان 15 هفتس که ما باهمیم و روزای سخت و راحت و خوش و بد و داشتیم  درسته که من ویار سختی دارم و روزای سختی رو پشت سر گذاشتیم اما ازینکه ما باهمیم نباید گذشت ،ازینکه تو سالمی !! عشقه من منو و تو بابایی بالاخره جمعه خونه مامانجون رو به مقصد خونه ی خودمون ترک کردیم  اما خوب اصلا پایین ، خونه ی خودمون نبودیم و همش بالا خونه ی مامان بزرگ اینا بودیم مامان بزرگ هم از ما مراقبت میکنه !!  دیروز دوستام ینی خاله سایه و خاله زهرا اومدن خونمون عصر .. و خودشونم غذا درست کردن شبم شوهراشونم اومدن و همه باهم شام خوردیم  اما مامانی چ...
13 تير 1392

14 هفتگی تو

سلام عسلم  دلم برات تنگ شده بود گفتم بیام برات بنویسم ..  فسقلی مامان ،، شنبه رفتم آزمایش !! واقعا خیلی زجر آور بود  وقتی تموم شد میخواستم گریه کنم .. آخه مامانی من خیلی بد رگ بودم الانم که تورو دارم بدتر شدم  فرداش ینی یکشنبه که مصادف با  14 شعبان بود مامانجون اینا مراسم خیلی بزرگی داشتن که ساعت 9 صبح رفتیم اونجا  وقتی برگشتیم خاله اینا موندن خونه مامانجون اینا و بابایی شما هم رفت کباب گرفت و روزه عیدیه همه بخوریم  منم گشنم بود خوردم .. اما بعد از ظهر که از خواب بیدار شدم حالم خیلی بد شد  من نمیدونم دیگه چ...
5 تير 1392
1